loading...

شهیدجاویدالاثرفرهاد (محمدرضا) معصومیان

بازدید : 409
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 4:23

به مادر و پدرم دروغ گفتم. به برادرم هم. شب قبل از سفر بعد از سی و پنج روز که ندیده بودم‌شان - آن سی و پنج روز پیش هم توی حیاط خانه از فاصله چند متری همدیگر را در آغوش گرفتیم - میهمان خانه‌شان شدم. ساعت ۱۰ شب کارم را در روزنامه جمع و جور کردم و وقتی به خانه رسیدم صاف رفتم توی حمام و خودم را پلشت‌زدایی کردم و از روی بند رخت لباس چروکی پوشیدم و راه افتادم. موقع شام گفتم: «فردا می‌روم شمال ماموریت.» مادرم شستش خبر‌دار شد. قسمم داد: «نری بیمارستان برای عکاسی...» گفتم: «نمی‌روم.»

تجهیز رایگان تاکسی های رفسنجان به وسیله کارت خوان
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 5

آمار سایت
  • کل مطالب : 59
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 56
  • بازدید کننده امروز : 57
  • باردید دیروز : 202
  • بازدید کننده دیروز : 179
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 296
  • بازدید ماه : 820
  • بازدید سال : 4183
  • بازدید کلی : 51799
  • کدهای اختصاصی